گذشته حال آینده خواب رویا مجاز واقعیت… همه در هم پیچیده. هیچ نمیفهمم گذری هست یا که نیست… من هست نیست… درد هست نیست… حوصله ای هست نیست… تنها سرگردانی ست… اما نه، یک چیز هست امید… پس من هستم، زنده و در مسیر رو به فراتر از اوج.
(وقتی خوب فکر میکنم انصاف نیست خودم رو مقصر یا مسبب بدونم. دنیا شده خیال برام. آدم ها و ارتباطات انگار بی معنی هستن… اما نه، من وجود دارم چون هستم. نمردم. زنده ام. تو مسیرمم، نوشتن. آینده رو میبینم چون وجود دارم. کافیه به جای انرژی منفی به خودم انرژی مثبت بدم و اون حسرت رو بفرستم پی کارش چون امید هنوز زنده ست .)
لیلا کوت آبادی